سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاید ...

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/12/15:: ساعت 11:19 صبح

سلام.

شاید کسی رو که ما به عنوان «آقا بزرگ» می شناسیمش
خودش رو «آقا جون» بدونه...

یا حسین


پنج صفت مداد

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/12/3:: ساعت 11:1 عصر

سلام.

یه مطلب جالب از گروه اینترنتی وصال از طرف آقای علیرضا طالب لو؛

امیدوارم نقل این مطلب مشکل نداشته باشه:

به نام خدا

“پدر بزرگ، درباره چه می نویسید؟”
”درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می
نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی.”
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید:
اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام
پدر بزرگ گفت: “بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست
که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی !
صفت اول: می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی
وجود دارد
که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه
باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.
صفت دوم: باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده
کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیز تر می
شود (و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر) پس بدان که
باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.
صفت سوم: مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن
استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست، در واقع برای
اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.
صفت چهارم: چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل
چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.
و سر انجام پنجمین صفت مداد: همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس بدان
هر کار در زندگی ات می کنی، ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار
می کنی، هشیار باشی وبدانی چه می کنی”

یا حسین


مدد

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/11/28:: ساعت 9:36 عصر

سلام،

از دست تأخیرهای مکررم در همه قرارها شاکیم.

ای خدا! مدد...

یا حسین

- - - - -

پ.ن.
سلام مجدد. "محمدامین" تو کامنت "انتظار و انصاف" حرف خوبی زده بود: «مدیریتی» فکر و برخورد کردن.
وقتی کارهات پراکنده است، فکر می کنی کارهات زیاده. بعد بجای اینکه انجامشون بدی مدیریتشون می کنی!
آن هم با ابزارهایی که لزوماً خوب نیستند؛ می دونی، خوب چون وقت و انرژی کافی برای استفاده از ابزارهای درست نداری.
این هم شد بهانه اش.

راه حل: کارهات رو امر واحد بکنی... ای خدا!


انتظار و انصاف

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/11/25:: ساعت 1:36 عصر
سلام،
وقتی در جایگاه خاصی قرار می گیری،
از «دیگران» انتظارات دیگری نسبت به سابق داری؛
حتی اگر قبلاً خودت آن جور رفتار نکرده باشی.

جنبه خوب این قضیه آنجاست که
با هدایت درست «دیگران» بتوانی آنها را رشد دهی؛
درعین حال که کار تحت مسئولیتت هم خوب انجام میشه.

نکته ای هم که باید مد نظر بگیری آن است که
انصاف را فراموش نکنی؛
که از «دیگران» کار مالایطاق(!) بخواهی.
یا حسین

موضع

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/11/23:: ساعت 10:48 صبح

سلام،

22 بهمن امسال هم گذشت
و ما ماندیم با توشه‌ای که از
آن گرفتیم.

شاید در یک جمله بتونم بگم
امسال یاد گرفتم انقلاب جدی
است؛

هم پیروزی‌اش جدی بوده و هم حفظش.

هم باید وضع موجود را قدر دانست و حرمتش را حفظ کرد؛

و هم باید به آن قناعت نکرد و سعی بر تحولش داشت.

امسال یادم دادند که مرد باشم بر آرمان‌ها؛

هرچند نمی‌دانم مردانگی چیست.

ولی می‌دانم که با تحجر متفاوت است.

شاید یکی از علامت‌هایش تنها ماندن و جدا شدن
از به‌ظاهر
دوستان باشد به‌خاطر آرمان‌ها.

یا اینکه حق را بپذیری حتی اگر به ضررت باشد؛

و یا آنکه قبلاً آن را چیز دیگری می‌دانستی.

انقلاب اکنون یکی از شئون زندگی ماست؛

بی‌تفاوتی نسبت به آن هم یک موضع است.

باور کنیم که هیچ موضعی بی‌اثر نیست.

یا حسین


هر روزمان نوروز

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/11/18:: ساعت 9:3 صبح

سلام،

اینقدر دلم می خواست بنویسم که نتوانسته ام تا حالا!

ولی بگویم این جمله را که گوشه ای از حرف دلم را علنی می کند،

از زبان یکی از انقلابیون:

«یک روز زندگی بعد از انقلاب رو به تمام عمر قبلش نمی دم!»

و این یعنی اینکه اینقدر مشکل و شلختگی هست

و اینقدر راه و امید برای اصلاح هست

که می شود هر روزمان نوروز باشد.

 

حالا پیدا کنید عمر قبل انقلاب را!

یا حسین


حرف نامربوط

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/11/12:: ساعت 12:59 عصر

سلام،

این هم از افاضات حاج محسن:

 

«سلام.

آقای فاطمی نیا روزی بر سر منبر می گفت:

یک روزی یکی از بزرگان فقه و اخلاق حوزه آیت الله العظمی (اسمش را گفت. من یا دم نیست!) به همراه شاگردان داشتند از کوچه ای باریک رد می شدند.
یک سگ ولگردی از روبرو می آمد و می خواست رد بشود. به این جمع که رسیده بود ایستاده بود.

آن ایت الله رو می کند به سگ که : «بفرمایید. تشریف ببرید!» و راه می دهند که این سگ برود و سگ هم می رود.

بقیه متعجب می شوند. حکمت را می پرسند. ایشان میگوید:

من نخواستم از دهان من کمتر ازعبارات موقرانه و مودبانه بیرون بیاید. خواستم حرف نامربوط (به تعبیر من چخ و پخ و اشاره ی توهین آمیز) نزده باشم. این نفس متوجه باشد که به یک سگ هم حق جسارت ندارد...»

یا حسین


کار و کارکردن

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/11/9:: ساعت 8:22 صبح

سلامٌ علیکم جمیعاً،

1- عزاداری های دوستان قبول ان شاء الله.

از همه دوستانی که تو این چند هفته زحمت کشیدند،

به اینجا سر زدند

و با تعطیلی مواجه شدند عذر می خواهم.

حلالمان کنید.

 

2- اوایلی که در هیبرید(؟!) بودم

خیلی بهم خوش نمی گذشت.

دنیا اون جوری که من می خواستم نبود.

کارهام یه جور رفع تکلیف شده بود.

 

کم کم فشار کار فکر و خیال رو از سرم پروند

و دیگه بدون قضاوت کار می کردم.

بعد احساس علاقه هم اومد.

چند تا زمینه خوب به ذهنم رسید،

حس کردم دارم تجربه پیدا می کنم.

می تونم به آینده فکر کنم.

 

می دونید چی شد؟

تو همون حالی که تازه داشتم حال می کردم

یه کار دیگه رفته بود تو پاچه ام!

یعنی در حالی داشتم حال می کردم که داشتم خداحافظی می کردم!

من شدم مسئول یه کار دیگه

با کلی ایده و علاقه به کار قبلی.

 

و یه تجربه جالب.

در کار جدید هم بدون انگیزه و از سر رفع تکلیف وارد شدم.

دو دره بازی تا جایی ادامه داشت که

فشار کار شروع شد،

بعد کار بدون قضاوت و از روی برنامه،

بعد شروع علاقه.

 

یه روز رئیسم گفت اصل کار کردنه نه کاری که می کنی؛

البته اگر کارت سراب نباشه! (39 نور)

یا حسین

- - -
* پ. ن: این را حیفم آمد ندزدم!

Hope for the Best, plan for the worst


تعطیل!

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/10/20:: ساعت 12:0 صبح

سلام،

 

باز محرم شد و دلها شکست!

یا علی


زبان متقی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/10/17:: ساعت 12:0 صبح

سلام،

از صفات متقین در خطبه حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام):

«بَعیداً فُحشُه، لَیناً قولُه»

«سخن رکیک از دهانش دور (به هیچ وجه از دهانش خارج نمی شود)  و کلامش با مردمان نرم است»

 

چند مطلب:

1- بهشت بر فحاش حرامه.

فحش اگه تجسم پیدا کنه، صورت بسیار زشتی داره.

کارکرد زبان مثل سگ هار (کلب عقور)ه! ولش کنی پاچه می گیره.

اکثر جهنمیان با زبان واردش میشن.

رابطه زبان با حیاء و غیرت.

 

2- حرف حق که نیکو بیان نشه معلوم نیست اثر بذاره (مفید باشه)،

ولی حرف باطل نرم ممکنه کار رو خراب کنه.

 

نتیجه: متقی حرف نیکو با بیان نرم می گوید.

- - - - - - - - - - - - - -
پ. ن.
این پست برداشت شخصی بنده بود از کلام آقا مجتبی تهرانی. یا علی


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >


بازدید امروز: 117 ، بازدید دیروز: 111 ، کل بازدیدها: 473728

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ